مسأله امر به معروف و نهی از منکر از جهات گوناگون در منظومه معرفتی اسلام بحث مهمّی است. این مسأله از یکسو به گونه‌ای دنیای اندیشه اسلام را از فضاهای دیگر مانند تفکّر لیبرال تا اندازه‌ای جدا کرده است؛ و از سوی دیگر تلقّی‌های گوناگون از آن در جهان اسلام هم از آغاز تا کنون شکاف‌ها و دسته‌بندی‌هایی را به وجود آورده است. برای رعایت اختصار به دو مورد اشاره می‌کنم. یکی از علل و وجوه افتراق ما مسلمانان از مدنیت غربی در دنیای امروز همین تفاوت تلقّی‌ها درباره امر به معروف و نهی از منکر است. اگر به زبان و ادبیاتی اجتماعی‌تر و امروزی‌تر بخواهیم سخن بگوئیم مسأله امر به معروف و نهی از منکر در واقع‌‌ همان ترویج و ارتقای خیر عمومی است. در دیدگاه‌های جامعه گرا‌تر –که اسلام هم در هر حال از مایه‌های جامعه گرایانه برخوردا است- به خیر عمومی، به ترویج فضیلت‌های اخلاقی اهمّیّت داده می‌شود. در دیدگاه‌های فردگرایانه‌تر تأکید بر انتخاب‌های شخصی و ترجیحات شخصی هست. باید به اختصار بگویم که در همه نحله‌های اندیشه‌ای که در مدنیّت غربی زمان ما وجود دارد این‌طور نیست که به مسأله خیر عمومی که‌گاه در امر به معروف و نهی از منکر تجلّی پیدا می‌کند یکسان نگاه شود. هم‌چنین نمی‌توانیم بگوییم این مسأله در تمدّن غربی فراموش شده است. جان استوارت میل در رساله درباره آزادی که از کتاب‌هایی است که پایه‌های مدنیّت غربی را شکل داده می‌گوید که من نمی‌توانم رد کنم که اگر کسی از روی پلی رد می‌شود و دیگری می‌داند این پل در امتداد شکسته می‌شود و فرد به رودخانه سقوط می‌کند؛ اخلاق مراقبت و گفتن به او و هشدار دادن خوب است و نگفتن نا‌به جا است و امر نامطلوبی رخ می‌دهد. امّا ابراز تردید می‌کند که با وجود علم و آگاهی فرد نسبت به مسأله، آیا درست است که ناظر بیرونی دست آن فرد را بگیرد و به صورت فیزیکی مانع شود، در این مورد ابراز تردید می‌کند که از لحاظ اخلاقی این مسأله امکان‌پذیر باشد که وقتی که او خودش با آگاهی چنین انتخاب کرده است درست باشد که دست او را بگیریم. او حتّی می‌پذیرد که به آدم نادرست کار اخم شود. 

نگاه به خیر عمومی در کانادا متفاوت است با نگاه به مسأله در آمریکا. نیز تلقّی جمهوری خواهان در مقایسه با دموکرات‌ها از مساله خیر عمومی و تلاشی که جامعه برای ارتقا و توسعه خیر عمومی باید داشته باشد متفاوت است. این تفاوت‌ها هم در دیدگاه تئوریک وجود دارد و هم در برنامه‌هایی که احزاب ارائه می‌دهند. در جهان اسلام هم از اول در تعریف ایمان و کفر و اینکه چه چیزهایی مقوم اسلام و ایمان است و چه چیزهایی مقوم کفر و شرک است، بحث‌هایی مطرح بوده است. برخی از نحله‌ها از اوّل به مسأله عمل در دستگاه فکریشان بسیار اهمّیّت می‌دادند. خوارج، یعنی گروه‌هایی که به لحاظ تبار‌شناسی به نوعی نیاکان تکفیری‌های امروز حساب می‌شوند در دستگاه فکری خود به عمل و عمل صحیح خیلی اهمّیّت می‌دادند. آن‌ها عمل را مقوّم ایمان می‌دانستند. عمل خلاف را موجب کفر می‌دانستند و در نتیجه بر معروف و نهی از منکر بسیار تأکید می‌کردند. خوارج بر مبنای همین رویکرد فکری بود که معتقد بودند امیرالمومنین علی (ع) با پذیرشت حکمیت –نعوذبالله- کافر شده و باید توبه کند؛ چون توبه از گناه واجب است، پس امر به توبه هم واجب است و لذا حضرت را به توبه امر می‌نمودند. این رویکرد را مقایسه کنید با رویکردهای کلامی مثل مرجئه، اباحیون یا گروه‌های حد وسط مثل معتزله و شیعیان که تلاش و تمایلشان این بوده است که ایمان را از جنس امر قلبی بدانند و عمل را زیاد به اصل ایمان مرتبط ندانند؛ تفاوت قابل توجّهی میان آن‌ها وجود دارد. این البتّه به معنای بی‌اهمّیّتی کردار و رفتار درست در دستگاه فکری همه نحله‌های اخیر نیست؛ در واقع بحثی کلامی مطرح است که آیا اگر کسی مرتکب گناه کبیره یا صغیره‌ای شد از قلمرو ایمان خارج می‌شود؟ بحثی که معتزله و عدلیّه و جریان اصلی تفکّر اسلامی داشتند بر خلاف خوارج و گروههای عملگرا این بوده که این خلاف عملی موجب کفر نمی‌شود پس این بحث بسیار مهم است. 

به نکته‌ای اشاره می‌کنم که جایگاه و اهمّیّت امر به معروف و نهی از منکر در تفکّر اسلامی را نشان می‌دهد. می‌دانید که یکی از مسائل مهم در حوزه مسائل سیاسی اسلام، دیدگاه اسلام نسبت به نظام حکومتی است؛ اینکه آیا اصولاً دین به حوزه امر اجتماعی مربوط می‌شود؟ آیا اسلام یا ادیان به طور کلی پروژه‌ای اخلاقی است و امر اجتماعی را به عقلانیّت بشری واگذار کرده‌اند؟ آیا اسلام تنها یک پروژه اخلاقی و حداکثر اجتماعی است اما از ورود به قدرت و روابط قدرت ساکت است؟ یا اینکه اسلام هم دین است و هم دولت است و راجع به نهاد قدرت، کسب قدرت و نگهداری قدرت هم برنامه دارد؟ این‌ها گرایشهای هار گانه‌ای است که در بین اندیشمندان مسلمان وجود دارد. از یک پروژه معنوی صرف تا پروژه‌ای که مربوط به ساز و کارهای قدرت در جامعه است. اتّفاقاً یکی از مفاهیمی که اغلب دست مایه‌ای بوده است برای طرفداران اسلام اجتماعی و سیاسی همین مفهوم امر به معروف و نهی از منکر است. استاد آیت الله فقید منتظری در کتاب ولایت فقیه بر خلاف امام خمینی بیشتر تلاش کرده است تا نهاد حکومت اسلامی و ضرورت حکومت را از طریق مفهوم امر به معروف و نهی از منکر که یک مفهوم پایه‌ای‌تر و ریشه‌دار‌تر و عقلیتر هست اثبات کنند. پس می‌بینیم که مسأله امر به معروف و نهی از منکر به اینکه مثلاً کسی لباس آستین کوتاه پوشیده یا خانمی حجاب نداشته است محدود نمی‌شود. امر به معروف و نهی از منکر از یک سو به نوع تعامل ما با کل مدنیّت غربی ارتباط پیدا می‌کند تفکّر در این مسأله همچنین نسبت به نوع تعامل با نحله‌ها و جریان‌هایی که در خانواده بزرگ اسلام هستند و مسائل مهمّی مثل ساختن یک جامعه اخلاقی یا حتّی برقراری نظم سیاسی ارتباط دارد. 

به اختصار عرض می‌کنم که در سه حوزه مهم درباره این مسأله اختلاف نظر وجود دارد؛ حوزه‌هایی که همچنان چشم انتظار نگاه‌های پخته و ژرف اندیشمندان است. یکی در حوزه مبانی فلسفی اخلاقی امر به معروف و نهی از منکر است. اینکه امر به معروف و نهی از منکر بر پایه کدام بنیادهای اخلاقی قابل توجیه است؟ مسأله بعد، مبانی عقلی و نقلی آن است؛ از دیرباز از زمان شیخ طوسی، شیخ مفید، سیدمرتضی و دیگران همواره این بحث مطرح بوده است که: آیا امر به معروف و نهی از منکر یک واجب عقلی است یا واجب نقلی؟ تعیین موضع در این‌باره مؤثّر است در نحوه برداشت ما از مساله. 

مسأله سوّم راجع به شیوه‌ها و راهکارهای اجرایی پیگیری این دو فریضه است که گاهی در ادبیّات دینی به عنوان دو امر واجب در لیست اصول اعتقادی به عنوان فروع دین مطرح شده‌اند. 

اجازه بدهید توضیح دهم که منظور از عنوان انتخاب شده برای سخنرانی چیست. جدال دو قرائت از امر به معروف و نهی از منکر در هر سه حوزه‌ای که اشاره کردم بسیار شدید است و در طول تاریخ این دو فکر نمایندگانی داشته‌اند. دیدید که چندی پیش به مناسبتی به سخنان رئیس جمهور محترم که گفته بودند: ما نباید مردم را به زور به بهشت ببریم واکنش‌های مخالفی نشان داده شد. عالمانی در قم و غیر قم عنوان کردندکه اگر بنا نیست به زور افراد را وارد بهشت کنیم مسأله امر به معروف و نهی از منکر چه می‌شود؟ مسأله آزادی در دین وداشتن حوزه آزاد رفتاری تقریباً جز در نگاه برخی از سنّت‌گرایان امری مسلم بوده است. این امر در تفکّر امامیّه و عدلیّه حداقل به لحاظ نظری مسلم بوده است. عموماً اعتقاد بر این است که به انجام خیر یا ترک منفکر ثوابی تعلّق می‌گیرد. اگر عمل از اوّل تا آخر از سر زور و تهدید و ترس باشد چگونه بر این عمل ثوابی مترتب خواهد شد؟ لذا از دیرباز این بحث مطرح بوده است که امر به معروف و نهی از منکر با اجبار چه نسبت و رابطه‌ای دارد؟ همین بحث درباره ارزش اخلاق هم مطرح بوده است؛ این‌که عمل برخاسته از قهر و الزام آیا اصولاً ارزش اخلاقی دارد؟ 

برای این‌که این بحث مهمّ را از فضای انتزاعی و صرفاً ذهنی بیرون بیاوریم و آن را عینی کنم دو نمونه از دو نوع نگرش به امر به معروف و نهی از منکر انتخاب کرده‌ام؛ یکی مرحوم آیت الله حائری که در کتاب حکمت و حکومت به مناسبت بحث از حکومت اسلامی و بحث از الزام و اجبار مردم به دین ورزی این بحث را عالمانه و فنّی مطرح کرده‌اند. خلاصه دیدگاه ایشان که مبنی بر ۵-۶ بنیاد فلسفی- کلامی است این است که امر به معروف و نهی از منکر بیشتر از پیشنهاد نیست؛ چنانکه به نظر ایشان، گوهر نبوّت هم بیشتر از بحث پینشهاد نبوده است. انبیا (ع) خیر را به بشریت پیشنهاد داده‌اند؛ نه این‌که آن را بر مردم تحمیل کرده‌اند. به عنوان نمونه‌ای از دیدگاه مقابل با این رویکرد، مرحوم آیت الله عباسعلی عمید زنجانی استاد دانشگاه تهران انتخاب کرده‌ام. در کتابی که قریب به دو سال پس از مرگ ایشان منتشر شد دیدگاه‌هایی در بارهی امر به معروف و نهی از منکر مطرح شده است که بسیار قابل پیگیری است. البتّه شخصاً سؤالاتی درباره‌ی نحوه انتشار و محتوای این کتاب دارم. این کتاب دو سال پس از فوت این عامل منتشر شده و به ایشا صریحا نسبت داده شده است؛ امّا در مقدّمه کتاب هیچ توضیحی داده نشده است که کتاب در زمان حیات ایشان دارای چه وضعیّتی بوده است؟ آیا کامل بوده است؛ یا توسّط کسی تکمیل شده یا ویرایش و فصل بندی شده است؟ آیا استاد آن را نهایی و آماده چاپ می‌دانسته‌اند؟ تنها گفته شده که این کتاب در آستانه دوّمین سالگرد ارتحال ایشان به چاپ می‌رسد. من احتمال می‌دهم که این کتاب توسّط خود ایشان بازبینی نهایی نشده باشد. در هر حال اگر من مطالب را به ایشان نسبت می‌دهم بر مبنای انتساب این کتاب به ایشان است. در متن این کتاب نقل‌قول‌هایی از افراد آمده بدون این‌که ارجاع داده شود، این اشکالات شکلی است؛ اشکالات محتوایی آن افزون بر این است. به لحاظ محتوایی حتّی من تردید دارم مطالب این کتاب نوشته فردی حوزوی باشد. ناشرین این کتاب احتمالاً توضیح خواهند داد. جوهره این کتاب این است که بر امر به معروف و نهی از منکر تأکید بلیغی می‌شود. این کتاب از نظریّه ودیدگاهی دفاع می‌کند که حتّی در حکومت اسلامی برای امر به معروف و نهی از منکر باید سازمانی طرّاحی شود که در رأس این سازمان به تعبیر ایشان، نواب وجود دارند که فق‌ها هستند. این سازمان شورا دارد، عیون دارد یعنی ناظر یا جاسوس و پاینده دارد؛ یعنی افرادی که مردم را می‌پایند، در قهوه خانه‌ها می‌روند، به مراکزی که احتمال می‌دهند افراد فاسق وجود دارند می‌روند برای امر به معروف و نهی از منکر. برابر این قرائت از امر به معروف و نهی از منکر جایز است که خود ناظرین و عیون، شخصیّت‌های دوگانه داشته باشند؛ یعنی اگر مثلاً برای پرده پوشی لازم باشد که اسم مستعاری داشته باشند، دوگانه عمل می‌کنند، اگر لازم است برای مدّت زیادی از خانواده خود دور باشند، جایز است. حتی در این نگاه، حفظ شخصیّت سه‌گانه علاوه بر دو شخصیّتی بودن هم جایز است. داشتن شخصیّت سوّم که نقش خلافکارانه را اجرا کند جایز است. به نظر ایشان در مواردی که عین یعنی جاسوس ناگزیر از ایفای نقش فردی خلافکار ظاهر می‌شود و شخصیّت سوّمی بر وی تحمیل می‌شود. فرضا در مثال مذکور عین که در نقش یک مامور آموزش و پرورش ظاهر گردیده ویژگی‌های یک خلافکار نیز در او ظاهر می‌شود. هویّت واقعی او فرضا یک فرد عادّی یا دانشجوست اینک در قالب یک مستخدم آن هم خلافکار یابد به گونه‌ای باشد که با شخصیّت سوّم وی سازگار باشد. تأکید می‌کنم شخصاً تا این لحظه باوریم نمی‌شود که این کتاب یک متن نهایی بوده که توسّط یک عالم اسلامی برای عرضه به جامعه به نگار در آمده است. با آن‌که در دین طعمه گذاری برای جلب مردم به خلاف و سپس دستگیری آن‌ها جایی ندارد، در این کتاب در مواردی که خلافکاری یک نفر محرز شده باشد از طعمه هم اشکالی ندارد. مثلاً اگر می‌خواهید کسی را گیر بیندازید که کار خلافی می‌کند برای او طعمه بگذارید. مباحث این کتاب‌گاه یادآور حرکات پلیسی و امنیّت است تا ارشاد و هدایت. 

از عجایب مذکور در این کتاب این است که با آن‌که یک نوع اتّفاق نظر میان علما وجود دارد که نهی از منکر مربوط است به حوزه تظاهرهای بیرونی، در این کتاب مسأله‌ای به نام حریم خصوصی به نوعی نفی یا کم رنگ شده است. در کتاب ادّعا می‌شود مفهومی که در زمانه ما به عنوان حریم خصوصی شکل گرفته قلمرو وسیعی پیدا کرده است. به نظر نویسنده این کتاب قلمرو خانواده‌ها مهمّ است و اگر اجازه دهیم فساد و تباهی به این قلمرو‌ها برود جامعه به فساد کشیده خواهد شد. 

نکته مهمّ دیگر این است که امر به معروف و نهی از منکر در خاستگاه و جایگاه اسلامی‌اش عمدتاً سلاحی بوده است در دست مردم برای محدود کردن قدرت. یعنی اگر بخواهیم از امر به معروف و نهی از منکر به زبان حق سخن بگوئیم، در واقع امر به معروف و نهی از منکر ترجمان اعمال و اجرای حق آزادی بیان است، حق نقد است، حق بر انتقاد است. امّا در این کتاب با کمال شگفتی امر به معروف نهی از منکر توسّط جامعه به حاکمیت بسیار کمرنگ شده است؛ با این عذر که این موجب نوعی اختلال و هرج و مرج می‌شود. مداخله مردم در دستگاه‌های حکومتی به عنان امر به معروف و نهی از منکر به نوعی نفی شده است. مثلاً صحبت می‌شود که تخلّفات یک نماینده مجلس چه می‌تواند باشد؟ خوب شورای نگهبان جلوی آن را می‌گیرد؛ اگر قاضی رأی خلاف می‌دهد، مرجع بالا‌تر جلوی خلافش را می‌گیرد؛ یعنی ایشان سیستم را آن‌چنان طاهر و مطهّر فرض کرده است که خطاهای خودش را جبران می‌کند. گویی که زمامداران از مردمان عادّی نیستند که در میان آن‌ها خلافکار و سوء استفاده چی هم وجود دارد. اگر شما مفروض می‌گیرید که مردم خلاف می‌کنند، کسانی که متصدّی امور عمومی شده‌اند از همین مردم هستند؛ علی‌القاعده احتمال ارکتاب خلاف در مور آن‌ها هم وجود دارد. اگر نگوئیم به دلیل دسترسی به امکانات و رانت و قدرت، این مسأله در مورد آن‌ها قوی‌تر است. پس چرا جنبه مردمی امر به معروف و نهی از منکر این اندازه ضعیف شده و امر به معروف مردم در مقابل امر به معروف دولت تضعیف شده‌اند؟ 

ما این پرسش‌ها را از همه صاحبان این اندیشه‌ها می‌پرسیم. بحث از افراد مطرح نیست. اندیشه و نظر مهمّ است. در این مباحث جدال و چالش‌ دو اندیشه و دو تفکّر مطرح است. اذعان خواهید نمود که کاربست هر کدام از این دو نظریّه و عملیّاتی کردن هر یک از آن‌ها در جامعه آثار بسیار شگرف و متفاوتی خواهد داشت. فروکاستن امر به معروف و نهی از منکر به مجرّد پیشنهاد و ارائه طریق کجا؛ و تجویز این‌که کارگزاران و عیون و جاسوسان بروند و از احوال مردم سر در بیاورند و نهی از منکر کنند کجا؟ توجّه کنیم که انجام این اعمال در حکومت اسلامی تجویز شده است؛ یعنی از یک طرف ده‌ها نهاد و مؤسّسه داریم که رسما درگیر توسعه و تشویق به خیرند و حتّی پلیس رسمی داریم که آن هم در زمینه امر و نهی ساکت و خنثی نیست؛ ولی در کنار این‌ها سیستم دیگری هم داریم که به زعم ایشان مردمی است و بیشتر مرتبط با مرجعیّت و فقهاست. این سیستم اختیاراتی دارد و حتّی می‌تواند افراد را حبس کند و حتّی اگر لازم شود به تعبیر ایشان دست و پای افراد متخلّف را ببندد. 

حتّی با کمال تأسّف می‌توان گفت در این کتاب نسبت به شکنجه متخلّفین راه کاملاً بسته نشته است. با این‌که کتاب از نکوهش و مذمّت شکنجه صحبت شده، امّا بیان و قلم در نفی شکنجه خیلی سست و لرزان است. بدون شک خواننده این کتاب، یک آمر به معروف و ناهی از منکر که زیر تأثیر آموزش‌های این کتاب باشد ضرب و جرح و اذیّت و آزار متخلّف را بر خود مجاز خواهد پنداشت. 

من ابتدائاً مرحوم آیت الله حائری و نقدهای آن را به اختصار ذکر می‌کنم. تا ببینیم آیا می‌توان در میانه این دو قرائت راهی وسط ومیانه انتخاب کرد؟ در واقع، نه امر به معروف و نهی از منکری که صرفاً از جنس پیشنهاد باشد ونه چنان امر به معروف و نهی از منکر آهنینی که طعمه گذاری را هم تجویز کند. 

دلایلی که آیت الله حائری ایده پیشنهادی بودن امر و نهی از منکر را از آن‌ها استنتاج کرده‌اند عبارت است از: 

اوّلاً ایشان به گمانم گر چه این مسأله را تصریح نکرده‌اند ولی در نوشته‌هایشان به نوعی دین-جدایی و قائل شدن به تفاوت امر الهی و شرعی و امر اجتماعی حکومتی ظاهراً قائل شده‌اند. به اعتقاد ایشان آن‌چه به عنوان امر خداوندی و اراده تشریعی الهی می‌توان تصوّر کرد اصولاً از جنس الزام نیست از جنس رهنمود و رهنمایی است. امر‌ها و نواهی شرعی برای ایجاد شوق و رغبت است. امر شرعی را وقتی می‌توان گفت اجرای شده و پیگیری شده که با رغبت، شوق و اختیار مکلّف صورت گرفته باشد. اصولاً اجرا شدن اجباری در ناحیه اوامر شرعی قابل قبول نیست. امتثال و فرمان بری باید برخاسته از حسّ شوق، اشتیاق و رغب مکلّف باشد. پذیرش این مبنا البتّه بازتاب‌های زیادی دارد. گویی امر شارع ضمانت اجرای اخروی دارد و این به معنای فروکاستن امر و نهی دینی به حوزه رابطه انسان-خداوند است. در واقع ماهیت اراده تشریعی خداوند اجبار و الزام را برنمی تابد. علی القاعده صاحب چنین دیدگاهی باید بر آن باشد که درمواردی که برای امر و نهی شرعی ضمانت اجرای بیرونی و مادی قرار داده شده؛ امر و نهی از این حیث دیگر الهی نیست؛ نه اینکه مخالف امر و نهی شارع باشد؛ بلکه این حیثیت، الهی نیست. یعنی امر و نهی تا آنجا که الهی است محدود است به حوزه رابطه انسان و خداوند. تفکیک این دو حیثیت البتّه به لحاظ ثبوتی و تصوّری آسان است؛ اما اذعان بدان در مرحله اثبات با توجّه به ظواهر متون دینی که همین جهات اجرایی را هم فرمان و امر و نهی الهی قلمداد می‌کند آسان نیست. 

نکته دیگری که ایشان عنوان می‌کند این است که اگر پروژه انبیا عبارت باشد از اینکه آن‌ها هم ابلاغ کنند تعالیم شرعی را و نظام قانونگذاری الهی مردم را و هم خودشان وظیفه اجرا داشته باشند، پس نقش مردم در این میان چیست؟ ولی گمان نمی‌کنم این استدلالی استوار باشد؛ زیرا نظریه مقابل بر آن است که انبیا به کمک و یاری مردم احکام را اجرا خواهند کرد. کسی نمی‌گوید انبیا هم مبلّغان احکامند هم مجریان آن و مردم ناظران ساکت تا این اشکال بر آن وارد باشد. با این حال به گمانم این اندازه می‌توان با ایشان همدلی کرد که حتّی اگر اشکال عقلی کلامی این مسأله را بتوان برطرف کرد نقش مردم در این تلقی، نقشی بسیار غیرفعّال و منفعلانه است. نکته سوم ایشان این است که ایشان اصولاً امر به معروف و نهی از منکر را امری عقلی می‌داند. همراه با کسانی مثل شیخ مفید که معتقدند امر به معروف و نهی از منکر واجب عقلی است یعنی عقل انسان می‌گوید نسبت به خیر، فضیلت‌های اخلاقی باید حسّاس و مراقب بود این فرمان عقل است و آنچه در شرع آمده جنبه تأسیسی و ابداعی ندارد، بلکه ارشاد و راهنمایی به همین دریافت و رهیافت عقلانی است. 

اگر بخواهیم بحث کنیم که چه تفاوتی می‌کند که امر به معروف و نهی از منکر را عقلی یا نقلی بدانیم، حرف و حدیث بسیار است. ولی مبنای ایشان این است که این امر عقلی است. به نظر ایشان اگر شارع اوامری داشته باشد و بعد این اوامر برای اجرا نیاز به امر دیگری داشته باشند این مستلزم تسلسل باطل خواهد بود. پس همچنان که اصل اطاعت از شارع، عقلی است؛ امر به معروف و نهی از منکر هم عقلی است و جنبه ابداعی و تأسیسی ندارد. در عین حال ایشان به نظر من گاهی از راه مجادله وارد شده‌اند و از اصول و قواعد تفسیر لفظی هم بهره جسته‌اند به عنوان مثال گفته‌اند: آن‌چه در دین به ما گفته شده امرونهی است امر و نهی به لحاظ جنس و ماهیت از جنس سخن گفتن است از جنس طرح موضوع است‌‌ همان که به تعبیر من ایشان اسم اقتراح و پیشنهاد روی آن می‌گذارد. می‌گوید مگر در متون ما نگفته است امر و نهی؟ امر و نهی جز اجرا هست؛ پس ایشان اصرار دارد تا اجرا را به آحاد مکلّفان واگذار کند. ایشان به انبوهی از آیات قرآن مجید که تبیین پروژه پیامبری هست هم اشاره می‌کند. مثل: «فذکر انما انت مذکّر. لست علیهم بمسیطر» (غاشیه: ۲۱-۲۲) این پیامبر تو به مردم تذکّر بده تو بیشتر از یک تذکر دهنده نیستی؛ تو سیطره و تسلط بر مردم نداری.» یا این‌که خطاب به پیامبر می‌فرماید: و ما انت علهیم بجبار فذکر بالقرآن من یخاف وعید (ق: ۴۵) «پیغمبر کار تو این است که مردم را الزام کنی؛ تو با قرآن کسی را که خوددرون مایه‌ای دارد و اصولاً اهل حساب وکتاب و نگرانی هست تذکّر بده.» البته آیات با این مضمون در قرآن فراوان است. 

نکته دیگر ایشان این است که می‌گویند: ماهیت تشریع عبارت است از هدایت نسبت به دریافت‌های وحیانی، یعنی ماهیّت وحی عبارت از این است که پیامبر اسلام یا پیامبران به طور کلّی در سایه تعالی روحی به اراده و خواست‌های تشریعی خداوند دست می‌یابند و این را در قالب اوامر و نواهی برای مردم تعیین می‌کنند. چیزی که اینجا وجود دارد یک دریافت عقلی است اگر بنا باشد امر شرعی دیگری بر لزوم اجرای این امر تأکید کند به تعبیر ایشان تسلسل محال پیش می‌آید، یعنی همچنان به یک سلسله بی‌انت‌ها و بی‌فرجام از نواهی نیازمندیم که یک به یک بیایند و نواهی شرعی را استوار کنند. 

شاهد آخری که ایشان می‌آورد این است که در سنّت فقهی عنوانی که فقیهان عادت داشته‌اند از آن استفاده کنند کتاب الامر بالمعروف و النهی عن المنکر بوده است. هیچ فقیهی تا به حال کتاب اجرای معروف و نهی از منکر ننوشته است. این‌که سازمان‌هایی تعریف کنیم به عنوان اجرای امر به معروف و نهی از منکر به تعبیر ایشان برای قدرتخواهی و قدرت طلبی است. حتّی تعبیر ایشان این است که این بدعت است. این خلاصه استدلال‌های آیت الله حائری است برای قرائت خود. 

اذعان می‌کنم که برخی از این استدلال‌ها را می‌توان نقد کلامی و فلسفی کرد؛ اما هر چه هست قرائت مقابل نوعاً امر به معروف و نهی از منکر را آمیزه‌ای از عقل و نقل می‌داند و الزام و اجبار را جایز می‌داند. ‌‌نهایت احتیاطی که فقیهان می‌کنند این است که هرگاه امر به معروف و نهی از منکر به مداخله فیزیکی یا ایراد ضرب و جرح منتهی شود اعتقاد بر این است که به اذن فقیه جامع‌الشرایط نیاز هست. 

آنچه من در مقام داوری اجمالی میان این دو خوانش امر به معروف و نهی از منکر عرض می‌کنم این است که بدون شک امر به معروف و نهی از منکر بر پایه اجبار و تحمیل نمی‌تواند جامعه اخلاقی مورد نظر اسلام را سامان دهد. اگر کل پروژه پیامبری در ‌‌نهایت یک پروژه اخلاقی است شریعت و آموزه‌های شرعی در ‌‌نهایت باید در خدمت این اخلاق باشند. نتیجه و محصول امر به معروف و نهی از منکری که در آن وجوه معرفت‌شناختی نیست، اقناع معرفتی نیست، بلکه در عوض بر پایه تشکیل سازمان‌های مخوف و ترس آور و رعب انگیز باشد، تولید انسانهای دوشخصیّتی است، انسانهایی انباشته از ترس، حقارت و از نظر روانی فرو ریخته. اما نه انسانی خود ساز، خودباور، نه انسان‌هایی با اعتماد به نفس، نه انسانهایی تصمیم‌گیر و کنش‌گر. پس یک نقد به امر به معروف و نهی از منکر الزامی به معنای اجبار و تهدید، نقد اخلاقی است و این نقد بزرگی است. ابته به لحاظ اثباتی هم این مسأله مطرح می‌شود که کدام حجّت الهی تا کنون چنین کرده است که ما می‌خواهیم جا پای آن‌ها بگذاریم؟ اگر از چشم‌اندازی دیگر هم به این مسأله نگاه کنیم این رویکرد نه اخلاقی است چون انتخاب افراد و حس انتقادگری را در انسان می‌میراند نه جامعه اخلاقی به ارمغان می‌آورد و اینکه کارآمد نیست برای مبارزه با مفاسد اجتماعی. 

خود فقیهان بسیار بر این شرط کارآمدی و تأثیر به عنوان شرطی مهم جز در موارد استثنا عموماً تأکید کرده‌اند مسأله سازماندهی از نوعی که در نوشته مرحوم عمید زنجانی پیش بینی شده نوع این سازماندهی و اختلالی که ایجاد می‌کند در روابط اجتماعی و تداخلی که ایجاد می‌کند در ساز و کار وظایف دستگاه‌های مختلف بسیار نگران کننده است. انسان می‌تواند اطمینان پیدا کند که ترسیم چنین مدلی از امر به معروف و نهی از منکر تداخل پیدا ایجاد می‌کند با وظایف بسیاری از نهادهای حکومتی رسمی در یک حکومت دینی و حتی در یک حکومت دین جدا هم این مدل نه مقبول قرار می‌گیرد نه کارآمد است. مهم‌تر از همه اینکه این مدل امر به معروف و نهی از منکر بر یک پیش‌فرض نابه جا و ناصحیح مبتنی است؛ یعنی مفروض گرفتن حکومتی از صدر تا ذیل معصوم‌گونه. گویی مردم متخلّفانی هستند که پیوسته باید ارشاد شده و به خیر هدایت شوند. بسیاری از مطالبی که من اشاره کردم در کتاب مبانی تکمله فقه سیاسی هم ابراز دل مشغولی نسبت به آن شده اما در ‌‌نهایت کفه ترازو به سمت و سویی است که عرض کردم. 

آنچه در چند دقیقه باقیمانده درباره سیره امیرالمومنین علی) ع (می‌توان گفت این نکته است که هم به لحاظ تجربی و هم به لحاظ فکری و ذهنی این مساله وجود دارد که حکومت ابزار مناسبی است برای ترویج خیر عمومی؛ دست کم از طریق آموزش. با این حال خود امیرالمومنین علی) ع (با اینکه به اعتقاد ما منصوب شده بود از طرف پیامبر به امامت امّت هیچ‌گاه جز به رضایت مردم خود را در این موقعیّت قرار نداد. ما می‌توانیم در پرتو همین برخورد حضرت، کلّ سیره او را درباره امر به معروف و نهی از منکر بازخوانی کنیم. ائمّه ما هیچ کدام سراغ نداریم که با تازیانه خود را به مردم تحمیل کرده باشند با اینکه می‌دانیم آن بزرگواران خود را وارث علوم پیامبر و وارث علوم الهی می‌دانستند و صلاح و فساد جامعه را در حوزه اخلاق، مبانی و دستمایه‌هایش در اختیارداشتند. 

اجبار و الزام آنقدر که نفاق را در حوزه شخصیتی و در حوزه‌ها و لایه‌های اجتماعی نهادینه می‌کند جامعه اخلاقی نمی‌سازد. ما باید امر به معروف و نهی از منکر را در این پرتو بازخوانی کنیم؛ در پرتو حس مشفقانه، دردمندانه و خیرخواهانه افراد نسبت به یکدیگر. 

آخرین عرض من این است که اگر به ویژه در سیره امیرالمؤمنین گونه‌هایی از الزام می‌بینیم باید توجه کنیم که حضرت مولا به ویژه در دوران تصدّی خلافت حائز دو عنوان و جایگاه بودند اگر امیرالمؤمنین) ع (تازیانه به دست گرفته به بازار می‌رفت و افرادی که در معامله غش کرده و کارهای ناروا انجام می‌دادند را تنبیه می‌کردند این‌ها به عنوان بخشی از وظایف حکومتی حضرت بوده است. امروزه وقتی از امر به معروف و نهی از منکر صحبت می‌کنیم به عنوان امری در جامعه مدنی و امری در حوزه عمومی جدا از دولت صحبت می‌کنیم. نباید این دو قلمرو و دو شأن و منزلت را به هم بیامیزیم. امروزه بسیاری از منکرات در قالب جرم قانونی در نظام‌های زمانه ما ترسیم می‌شود و با متخلّف بر اساس اصول و موازین برخورد می‌شود و این بخشی از نهی از منکر است. د راین حوزه جنس کار، صرفاً پیشنهاد نیست. ما به کسی پیشنهاد نمی‌دهیم که کسی را نکشد ما اگر بتوانیم دست کسی که دیگری را می‌کشد می‌گیریم و حتّی از الزام و اجبار هم استفاده می‌کنیم. پیشگیری هم امری عقلی است؛ البتّه با شرایطش. پیشگیری هم هر عملی را در هر شرایطی تجویز نمی‌کند. 

در واقع برای امر به معروف و نهی ازمنکر باید میان دو حوزه جرم و انحراف تمایز بنهیم. منکراتی که در حوزه جرم قرار می‌گیرند وظیفه رسیدگی به آن بر عهده ضابطان قضایی است. منکراتی که در حوزه‌های رفتار نا‌به هنجار یا انحراف قرار می‌گیرند را باید به جامعه مدنی و عموم واگذار کنیم. در واقع به تعبیر دینی به ناس و مردم که مخاطبان اولیه فرامین دینی هستند واگذارکنیم. نمی‌دانم در انقلاب ما که مردمی بوده است چرا گاهی مردم تا این اندازه فراموش می‌شوند؟ ما باید به جای طراحی سازمان‌های مخوف، به جای استفاده از زبان زور و تهدید آنچنان با عمل خود اخلاق مداری را درجامعه نهادینه کنیم که انسان‌های بی‌اخلاق از بی‌اخلاقی کردن بپرهیزند. این است راه ساختن یک جامعه به لحاظ اخلاقی خود سازمان. جامعه‌ای که در آن احساس‌ها و رهیافت‌های اخلاقی آن قدر قوی است که متخلّف در آن منزوی است. یک دروغگو با یک دروغ سر به زیر بشود؛ اما اگر حس اخلاقی در جامعه مدنی مرده باشد کسی ده‌ها دروغ می‌گوید و هم‌چنان سربرافراشته و با غرور راه می‌رود؛ چون روح اخلاق و اخلاق گرایی مرده است. مطمئن باشید طراحی ساز و کارهای قانونی، سازمان‌های منظّم و دقیق کارساز نیست برای چیره شدن بر تخلف. باید روح اخلاق‌گرایی را در جامعه احیا کرد و توسعه داد؛ این روح ضمانت اجرای کارآمدی است برای سرزنش بدی و توسعه خوبی و خیر.